قسمت دوم

ساخت وبلاگ
وارد موزه شدم و رفتم پیش همون گلدون سفالی و چند دقیقه بهش زل زده بودمو گاهی اطرافمو نگاه میکردم ولی هیچ اثری ازش نبود سعی کردم دوباره ذهن خودمو متمرکز به همون گلدون بکنم تا بلکه پیداش بشه...

]بعد از دوساعت صدایی شنیدم،صدا اشنا بود و برگشتم سمت صدا نگاهش کردم و لبخندی زد سمتم اومد]

+سلام دنبال من میگشتی!

-سلام از کجا فهمیدید؟!

[با لبخند متبکرانه ای نگاهم کرد]

+ادما اغلب جذب من میشن چیز جدیدی نیست برام قسمت اول ...

ما را در سایت قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : korearoman بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:16